این روزها به هر کجاکه مینگری عدهای را میبینی که از مهاجرت سخن میگویند و یا به قول معروف چمدان به دست، در حال گریختن از وضعیت موجود هستند. این وضعیت به خصوص در طول سال 2015 میلادی، حالتی بیسابقه و فراتر از معمول پیدا کرده است. پیشتر نیز شاهد وقوع این پدیده بودیم، اما مهاجرت بیش از حد مردم از کشورهای در حال توسعه به سمت اروپا در سال 2015، حالتی را ایجاد کرده است که اروپا آن را «بحران مهاجرت» نامیده و به اذعان مقامات مختلف اروپایی، روند مهاجرت در سال 2015، از زمان جنگ جهانی دوم در سال 1945 بیسابقه بوده است.
«دیمیتریس افراموپولوس» کمیسر اتحادیه اروپا در امور مهاجرت چندی پیش اذعان داشت که شمار مهاجران غیر قانونی که تنها در ماه جولای سال جاری به اروپا وارد شدهاند بالغ بر 50 هزار نفر بوده است، این میزان در مقایسه با بازه زمانی مشابه در سال 2014 (6 هزار نفر) رشد تقریباً 8 برابری پیدا کرده است. دفتر کمیساریای سازمان ملل متحد در امور پناهندگان نیز بهتازگی در گزارشی اعلام کرد که شمار پناهجویانی که از آغاز سال جاری میلادی تا کنون از طریق دریای مدیترانه به اروپا آمدهاند بیش از ۲۵۰ هزار نفر است. این تعداد (تنها در هفت ماه آغازین سال جاری) بیش از کل مهاجرینی است که در سال ۲۰۱۴ از طریق دریای مدیترانه به اروپا آمدهاند. شمار مهاجرین وارد شده به اروپا در کل سال ۲۰۱۴ حدود ۲۱۹ هزار نفر بود.
این در حالی است که در هفت ماهه گذشته سال جاری میلادی تخمین زده میشود که حدود ۲۳۰۰ مهاجر در طول مسافرت به اروپا جان باخته باشند.
نمودار کشورهای مبدأ پناهجویان
در این میان آلمان و سوئد دو کشوری هستند که به دلیل اتخاذ سیاستهای مناسب در مسئله پذیرش پناهجویان، مقصد عمده مهاجرین عازم اروپا هستند. آلمان در طول سال 2015، تاکنون 3 برابر براورد خود را نسبت به ورود مهاجرین به این کشور، تغییر داده است. در ابتدا مسئولین دولت آلمان براورد میکردند که در طول سال 2015، 400 هزار مهاجر وارد این کشور شوند، بعداً در ابتدای ماه جولای این میزان را به 600 هزار تن افزایش دادند، و در جدیدترین براورد، مقامات آلمانی اذعان داشتهاند که در پایان سال 2015 میلادی در حدود 750 هزار مهاجر وارد این کشور میشود.
علت چیست؟
در بررسی این بحران و واکاوی علت آن و انحرافی که در سال جاری نسبت به روند معمول شکل گرفته است، باید به دو بعد مسئله مهاجرت توجه کرد، کشورهای مبدأ مهاجرت یا فرستندهها و نیز کشورهای مقصد مهاجرت یا پذیرندههای مهاجر. تغییر ایجاد شده در روند معمول سالهای گذشته را باید از طریق این دو مسئله مورد مداقه قرار داد، به عبارتی با تغییر ایجاد شده در روند معمول مهاجرت نسبت به سالهای گذشته، باید دلیلی یافت که این دلیل را باید در کشورهای فرستنده و پذیرنده مهاجر جستجو کرد.
در این زمینه قطعاً تغییر شگرفی در کشورهای پذیرنده مهاجر صورت نگرفته است. تنها تغییر صورت گرفته در این زمینه این است که کشور استرالیا به عنوان یک کشور پذیرنده مهاجر، چند سالی است که سیاستهای خود در خصوص پذیرش مهاجرین غیرقانونی را سرسختانهتر نموده و اذعان داشته است که تقریباً به هیچ یک از مهاجرین غیرقانونی که از طریق دریا وارد این کشور میشوند، ویزای اقامت دائم که مقدمه اخذ تابعیت است اعطا نخواهد شد. این در حالی است که میزان کل مهاجرپذیری این کشور از مجراهای قانونی، نسبت به گذشته افزایش یافته است و ثانیاً اتخاذ این سیاستهای سرسختانه نسبت به مهاجرین تنها منحصر به سال 2015 میلادی نیست. از این رو نمیتوان سیاستهای جدید استرالیا در مورد اعطای تابعیت به مهاجرین را عاملی بر گسیل مهاجرین به سمت اروپا و شکلگیری چنین بحران عظیمی در این قاره دانست. گذشته از این مسائل، مهاجرینی از افغانستان، پاکستان، ایران و دیگر کشورهای فرستنده مهاجر که متمایل به استرالیا هستند، با وجود چنین سیاستهای سرسختانهای، همچنان عازم سرزمین کانگاروها هستند و با رساندن خود به کشورهای جنوب شرق آسیا همانند مالزی و اندونزی، خود را به کمپهای مهاجرین کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان معرفی میکنند تا از این طریق راهی برای کسب ویزای قانونی استرالیا فراهم نمایند.
در طرف دیگر مسئله، کشورهای اتحادیه اروپا نیز در مورد سیاستهای پذیرش مهاجرین سیاستهای انعطافپذیر جدیدی اتخاذ نکردهاند که بتوان آن را به عنوان عاملی در کشورهای پذیرنده مهاجر تلقی نموده و آن را به عنوان مشوق حرکت چشمگیر مهاجرین از کشورهای مختلف دنیا به قاره سبز معرفی کرد.
جستجوی علت شکلگیری بحران در کشورهای فرستنده مهاجر
بنابراین، علت اصلی حرکت این جریان عظیم انسانی را باید در کشورهای فرستنده مهاجر جستجو کرد، انسانهایی که برای تجریه زندگی بهتر، عازم اروپا میشوند. اگر چه به قول برخی «خیابانهای اروپا سنگفرش طلا ندارند» و این مهاجرین در برخی موارد خیالات واهی در زمینه زندگی در اروپا را در ذهن میپرورانند، اما مشکل اساسی که زمینه فرار آنها از موطن اصلی خود را فراهم نموده است، مشکل ناامنی و بحرانهای ایجاد شده در سایه جنگ و گروههای افراطگرا در کشورشان است.
این مسئله به صورت ویژه در افغانستان، به دلیل وجود ناامنی و خشونتهای روز افزون، فقر اقتصادی شکننده، نبود امکانات زندگی و در مواردی هم دلائلی همچون وجود دشمنیهای شخصی میباشد.
اما چنانچه از نمودار فوق استنباط میشود، افغانستان تنها کشور فرستنده مهاجر نیست و حتی در میان کشورهای آسیایی، افغانستان پس از سوریه و عراق در جایگاه سوم کشورهای فرستنده مهاجر قرار داد.
البته سه کشور آلبانی، صربستان و کوزوو، که جزء کشورهای اروپای شرقی هستند و تعداد زیادی مهاجر به آلمان میفرستند، دلایل دیگری دارد که مورد بررسی نیست و چه بسا مهاجرت از این سه کشور تنها در مورد آلمان چنین حالتی داشته باشد، به این معنی که در دیگر کشورهای اروپایی، چنین حالتی رخ ندهد. اما چیزی که مبرهن است، کشورهای جنگزدهای مانند سوریه، عراق و افغانستان همواره جزء ثابت فرستندههای غالب مهاجر بودهاند.
سرنخهایی از حضور کدخدای جهان (آمریکا) در بحران مهاجرت
با تمرکز نمودن در اوضاع داخلی سه کشور سوریه، عراق و افغانستان و نیز کشور دیگری که شاید به زودی مبدل به ضلع چهارم این مثلث شود یعنی یمن (در صورت ادامه تجاوز عربستان به این کشور)، چیزی که در اولین نگاه به چشم میخود، ردپای نظامی و سیاسی آمریکا و متحدان منطقهای این کشور میباشد، چه در بعد نفوذ سیاسی برای تحقق اهداف استعمارطلبانه خود، چه در زمینه حمایت و بسترسازی جریانهای تندرو و رادیکال یا حمایت از رژیمهای دیکتاتوری بدون تکیه بر آرای مردم، و چه در زمینه تهاجم نظامی و ایجاد ناامنی در سایه جنگ که خود عاملی بر بیثباتی اقتصادی-اجتماعی و زمینهساز وخامت اوضاع زندگی و در نتیجه رجحان فرار بر قرار در مردم این کشورها.
با یک نگاه گذرا و توجه خردمندانه به سیاستهای غرب در این کشورها به ویژه افغانستان، میتوان مدعی شد که وجود تروریستها عامل مشقتهای گسترده در ابعاد مختلف زندگی مردم افغانستان بوده که همین امر ارتباط مستقیم و مستحکمی با اجرای سیاستهای آمریکا و متحدان غربیاش دارد. شاید این ادعا تازگی نداشته باشد که غرب با سیاست حمایت از تروریسم برنامههای شوم و استعمارگرایانه خود را پیاده میکند.
غرب با همکاری برخی کشورهای متحد، فرودست و فرمانبردار خود به مخالفتها در افغانستان دامنزد و پس از آن با همین کشورها تروریسم را بنیانگذاری کرده و برای حضور فیزیکی و نظامی خود در این کشورها، از دست ساخته خود که همان طالبان، القاعده و داعش است استفاده نموده است.
در 14 سال گذشته با وجود حضور بیش از صدهزار نظامی غربی در افغانستان، همین کشورها نخواستند که صلح در افغانستان تأمین شده و زمینههای ریشهکنسازی تروریستها از قلمرو افغانستان مساعد شود. این شبهنظامیان در مناطق مختلف افغانستان لانهسازی کرده و از این طریق با حمایت تروریسم، ناامنیها را گسترش دادند و سبب افزایش فقر اقتصادی، مهیا نشدن امکانات و زمینههای زندگی بهتر برای مردم شدند.
اما سؤال اینجا است که چرا مهاجرت مردم افغانستان از اواخر سال گذشته میلادی به این میزان شدت گرفته است؟ با شروع جنگ آمریکا در افغانستان در سال 2001 میلادی، مردم افغانستان در داخل کشور و حتی مهاجرینی که زندگی جدید را در کشورهای ثانویه ایجاد کرده بودند، امیدوار به شروع جریان جدیدی در جامعه افغانستان شدند و چه بسا مهاجرینی که از خارج افغانستان عازم کشور خود شدند و این مسئله زمینهساز مهاجرت معکوس مردم افغانستان به این کشور شد. پروپاگاند تبلیغاتی غرب در زمینه افغانستان آن چنان نور شادی را در دل مردم افغانستان روشن کرده بود که امید این مردم به تحقق آرمانهای دیرینهشان که همانا صلح و ترقی کشور بود، باعث میشد که آنها مشقات حضور در کشور را بر رفاه دیگر کشورها ترجیح داده و خواستار سهیم شدن در جریان آبادی و بازسازی وطن شوند. کشورهای غربی نیز با واریز کردن بودجههای هنگفت در کام انجوهای خودیشان و نیز نیمچه حمایتی از دولت نوپای افغانستان، چرخ اقتصاد کشور را به صورت کاذب به حرکت در آورد.
اکنون 14 سال گذشته است و اهدافی که آمریکا در جنگ افغانستان ترسیم کرده بود محقق نشده است، حکومت افغانستان ساختاری به شدت آسیبپذیر دارد، کمکهای مالی به دولت افغانستان افاقه مخارج جاری کشور را نمیکند، نه تنها سایه طالبان همچنان بر سر افغانستان است که نطفه گروه تروریستی داعش نیز در کشور منعقد گردیده است، سازمانهای خارجی عمده پروژههای خود را در افغانستان تعطیل نمودهاند، هرج و مرج و نابسامانی در کشور موج میزند و کشورهایی نظیر پاکستان که همواره به دنبال بیثباتی در افغانستان بودند در عرصه سیاست افغانستان جولان میدهند. طالبان که روزگاری در تبلیغات غرب، مخوفترین گروه تروریستی جهان تلقی میشد، امروزه باز هم با تبلیغات همان کشورها، چهرهای ملایم و طرفدار صلح تلقی میشود. آمریکا بر دولت افغانستان فشار میآورد که با طالبان وارد مصالحه شده و در این زمینه همکاری لازم را با دولت پاکستان داشته باشد.
این مسائل و هزاران مسئله دیگر مشابه آن، باعث شده است که در طول یک سال گذشته مردم افغانستان با ناامید شدن از بهبود اوضاع کشور و مشاهده بر باد رفتن امیدها و آرزوهای دیرینه خود، چمدانها را بسته و عازم مهاجرت میشوند. حتی مهاجرین افغانستانی که در کشورهای همسایه افغانستان نظیر ایران و پاکستان بودند و به امید بهبود اوضاع افغانستان، در انتظار روزی نشستهاند که به وطن بازگردند، در این شرایط دچار یأس و نومیدی شدهاند که ترجیح میدهند دیگر قید وطن را زده و به نقطهای هر چه دورتر از آن مهاجرت نمایند.
با مطالعه سناریوی فوق، به این نتیجه میرسیم که بحران شکلگرفته مهاجرت در سال 2015، دودی است که از آتشافروزیهای کدخدا (آمریکا) و اعوان و انصار آن برخواسته و اکنون این دود در حال کور کردن چشمان خودشان است.
چنین سناریوهایی در دیگر کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، یمن و لیبی هم قابل مطالعه مجزا است، اما سرنخ عمدهی این سناریوها، همان کدخدای جهان است.