روضه متبركه مزار شریف نیز هرچند به عقیده ما صحت ندارد و جسد حضرت بدانجا نقل نشده ولی از نظر آنكه به نام آن حضرت میباشد و مورد توجه و احترام نفوس بسیاری از مردم و وسیله توسل آنها به آن حضرت است محترم است چون توجه و احترام در واقع برای شخصی است كه مكان بدو انتساب دارد و احترام مكان بالتبع است
اشاره:
مقاله ذیل که از سایت های افغانی اخذ شده، نگاشته ای است از یك نویسنده ایرانی به نام سلطان حسین تابنده كه در اواخر دهه چهل خورشیدی به مزار شریف سفری داشته است و حاصل سفر و مطالعات خود را طی یك گزارش در اردیبهشت ماه سال 1339خورشیدی در شماره نخست از دوره چهارم نشریه «مجموعه حكمت» كه در شهر قم نشر مییافته، منتشر كرده است. این مقاله که توسط سیدمرتضی حسینی شاه ترابی بازنویسی شده، از آنجایی كه قریب به نیم قرن پیش تدوین شده و منابع مورد استفاده آن اكنون نادر و نایاب شده است، نوشتهای ارزشمند و درخور توجه است. نكته دیگر اینكه نگارنده آن كوشیده است در حد امكان امانتداری در گزارش را رعایت كند
مزار شریف یكی از شهرهای معروف و متبرك افغانستان و بسیار مورد علاقه افغانها میباشد و امروز مركز یكی از استانهای شمالی افغانستان و جمعیت آن حدود پنجاه هزار نفر است. طول آن 67 درجه و 9 دقیقه و عرض آن 36 درجه و 44 دقیقه و انحراف قبله از جنوب به مغرب 64 درجه و 41 دقیقه و 14 ثانیه و ارتفاع آن از سطح دریا در حدود ششصد متر است. نام اصلی آن خواجه خیران كه قریهای از توابع بلخ بوده و بعداً به نام مزار شریف معروف شده و وجه تسمیه بدین نام آن است كه اهالی افغانستان معتقدند كه جسد مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در آنجا مدفون است و شرح آن به طوری كه در كتاب تاریخ مزار شریف تالیف حافظ نور محمد چاپ كابل سال 1325 به استناد چند كتاب تاریخی ذكر شده به طور اجمال و اختصار آن است كه چون ابومسلم مروزی خراسانی در رمضان سال 129 به طرفداری خاندان نبوت از قریه سفیدج مرو، قیام نموده و با عمال بنیامیه جنگید مرتب در پیشرفت بود و چون بنیامیه نزدیك به شكست شدند او شرحی خدمت حضرت صادق(ع) عرض كرد كه اگر امام به مسند خلافت راغب باشند این كمترین سپهسالاری و خدمتگزاری به تقدیم خواهم رسانید. حضرت در جواب ابومسلم مرقوم فرمودند كه از ما هركس خروج كرده به درجه شهادت رسیده بنابر این ما را به حكومت و خلافت رغبتی نیست و به قاصد فرمودند به ابومسلم بگو اگر میخواهد در این خاندان خدمت شایستهای بهجا آورد جسد مبارك جد بزرگوارم را كه در صندوقی در نجف اشرف مدفون است به بلخ انتقال دهد تا بعد از آنكه فتنه بنیامیه فرونشیند و دولت آنها منقرض شود به مدینه مطهره برده شود و مقصود حضرت این بود كه اگر جنگ طول بكشد و بعض بلاد دست به دست بگردد جسد مطهر از دستبرد بنیامیه محفوظ باشد و در جای دور امنی گزارده شود. چون این دستور به ابومسلم رسید به عیاران كارآزموده خود دستور داد كه به این امر مباردت ورزند و آنها آن صندوق را پنهانی از نجف برداشته با شتر به مرو شاهجهان بردند و در محلی موسوم به كوه نور گذاشته و از آنجا بكلف آورده و بعداً وارد بلخ كردند و در قریه خواجه خیران كه در مشرق بلخ و دوزاده میلی آن (سه فرسخی) واقع است مخفیانه مدفون ساختند و لوحی نیز بر روی آن گذاشتند ولی بعدها به واسطه اشتغال ابومسلم به جنگ و قلع و قمع بنیامیه و تمشیت امور خلافتی در اول دولت بنیعباس و قتل نابههنگام او موضوع انتقال جسد مطهر یا اظهار و اعلان موضوع دفن در بلخ میسر نشد و مدفن مطهر پنهان بود و چون در زمان هارون الرشید طبق گفته پیر معمر كه به هارون اظهار داشت معلوم شد كه جسد مطهر حضرت در نجف مدفون بوده هارون بارگاهی در آنجا ساخت و مردم متوجه بدانجا گردیدند از این رو نام بلخ ظهوری نیافت و آن واقعه فراموش شد تا آنكه در زمان سلطان سنجر بن ملكشاه سلجوقی كه از 511 تا 522 سلطنت كرد در سال 530 در دفتر معاملات ابومسلم مطالبی در این باب یافت شد از جمله موضوع عریضهای كه در این باب خدمت حضرت صادق(ع) عرض شده و جواب آن حضرت بدست آمد و انتقال جسد و دفن در قریه خواجه خیران مفهوم گردید؛ از طرفی چهارصد نفر از سادات و اكابر بلخ در یك شب حضرت را در نزدیكی قریه خیران خواب دیده كه بالای صفه آن ایستاده بود و میفرمود سالهاست ما در اینجا میباشیم و كسی اطلاع ندارد، باید به سلطان اطلاع دهید كه قبر ما را ظاهر سازد تا مردم به زیارت ما بیایند
پس از پیدایش دفتر ابومسلم و كشف خواب اكابر، سلطان سنجر از مرو پایتخت خود به امیر قماج- والی بلخ- دستور داد كه موضوع را تحقیق و كنجكاوی كند و او با وجود مخالفت بعض علمای بلخ و انكار وجود جسد در آنجا به قریه خیران آمده و در روی پشتهای كه به نام تل علی معروف بود شروع به حفاری كردند. پس از اندكی حفاری به گنبد كوچكی با دریچه فولادین با قفل نقره برخوردند و خیلی شادمان شدند و با جمعیت علما آن را باز كردند و داخل حجره شدند. صندوقی فولادین دیدند كه روی آن قرآنی به خط كوفی روی پوست آهو با شمشیری بزرگ و سنگی دیدند كه روی سنگ نوشته بود: ((هذا قبر ولی الله علی اسدالله)). بعداً صندوق را باز كردند، جسد مطهر را دیدند تر و تازه و حتی ناخنها و مویها كاملاً صحیح و آثار زخم نیز بر پیشانی مقدس ظاهر بود. بعضی كه آن را مشاهده و زیارت نمودند از هوش رفتند. مردم از این قضیه مهم غریو و فریاد تكبیر و شادی بلند نمودند و نذرها و نیازها تقدیم كردند و چون خبر به سلطان سنجر رسید او نیز برای عتبه بوسی حركت كرد و پنجاه هزار دینار زر سرخ تقدیم انجا و خادمان آن نمود و خواست صندوق را با خود به مرو ببرد و در آنجا دفن كند و بارگاهی بسازد ولی علما و همه مردم جداً مانع شده و تقاضا كردند در همانجا بماند و او از تصمیم خود منصرف شد و ساختمان كوچك خشتی در آنجا نموده تصمیم داشت بارگاه بسیار مجللی بریا ان بسازد ولی به واسطه گرفتاری به جنگ و اسارت در دست غزان و كدورت زیاد بعد از آن توفیق ساختمان آن نیافت و در سال 552 درگذشت. در زمان چنگیز خان كه در همه شهرهای ایران قتل و غارت زیادی شد و به اماكن متبركه توهینها وارد آوردند و هتك حرمت نمودند و مردم بلخ را هم قتل عام نمودند بعضی از اهالی آنجا برای اینكه توهینی به روضه متبركه وارد نشود ساختمان سنجر را خراب نموده و آثار و علائم را از بین بردند و آنجا را به نام سابق خود تل علی یاد میكردند و به این ترتیب مجدداً نام آن محو شد و شهر بلخ هم بعداً روی آبادی ندید؛ تا آنكه در سال 885 طبق آنچه در حبیب السیر و روضة الصفا نیز نوشته شده در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا كه امیر بایقرا برادرش حكومت بلخ را داشت شمس الدین محمد از احفاد بایزید بسطامی از كتابخانه ملتان هند تاریخی بدست آورد كه در زمان سلطان سنجر نوشته شده و قضیه مدفن حضرت را نیز شرح داده بود. شمس الدین محمد آن را به میرزا بایقرا ارائه داد و او اعیان را جمع نموده و با حضور آنها شروع به كاوش كردند تا آنكه در همان تل آثار را دیدند و بعداً سنگ قبر ظاهر شد كه نوشته بود: ((هذا قبر اسد الله الغالب اخ رسول الله علی ولی الله)) و فریاد و غریو شادی مردم بلند شد و میرزا بایقرا خدمت سلطان حسین پیكی فرستاد. سلطان نیز وزیر خود امیر علیشیر را برای تحقیق فرستاد و او پس از زیارت آنجا مكان و مراجعت به هرات موضوع را تایید نمود و سلطان حسین به زیارت آنجا حركت كرد و در آنجا غلطان غلطان و با گریه و زاری برای زیارت آمد و اشعاری كه گفته بود خواند كه آخر آن این است:
بر درت آمد گدای بینوا سلطان حسین رحم كن بر حال این مشتاق ای شاه كرام
و مرض قولنج او رفع شد بعداً خواست صندوق را به هرات نقل دهد ولی استخاره موافقت نكرد و علما هم نقل آن را توهین و هتك حرمت دانسته اجازه ندادند و سلطان حسین شروع به ساختن گنبد و بارگاهی در آنجا نمود و ابتدای وضع ساختمان فعلی توسط او انجام شد. و برای آبادانی آنجا ساختمانهایی كرد و بازاری ایجاد نمود و صد خانوار از اعیان هرات را بدانجا فرستاد و نهری از رودخانه بلخ جدا نموده بدانجا آورده كه نهر شاهی موسوم گردید و آن را وقف بر روضه متبركه نمود و تولیت و نقابت را به سید تاج الدین اندخوئی واگذار كرد و نهر خضر آباد هم كه سلطان سنجر وقف نموده بود و بعداً از بین رفته بود مجدداً حفر كرده و آب آورد و مردم از اطراف بدانجا روی آورده و ساختمانهای زیادی نمودند و شهر بزرگی شد و به مزار شریف مشهور گردید
بعداً نیز سلاطین تعمیراتی نموده و موقوفاتی كردند از جمله عبدالمؤمن خان بن عبدالله خان ازبك یازدهمین امیر شیبانی گنبدی ساخت و ولی محمد خان بن جانی خان دومین امیر سلسله جانی كه از 1014 تا 1017 سلطنت نمود تزییناتی در ساختمانها و داخل روضه نمود و باغهایی ساخت و در زمان محمد مقیم خان بن سبحانقلی خان - حاكم بلخ- زلزله رخ داد و گنبد از هم پاشید و او مجدداً به وضع فعلی درست كرد. كاشی كاری ان نیز از سال 1287 در زمان حكومت امیر علم خان توسط استاد سمیع سمرقندی شروع شد و امیر علم خان به طوری كه جد امجد مرحوم حاج ملا علی در سلطنة الحسین (جلد اول: ذكر شهادت امیر المؤمنین علی علیه السلام ) مینویسند شیعه بوده و تاریخ آن را نیز نوشته و ماده تاریخ در شعر آخر است و آن این است:
علم غلام علی هست مبداء تاریخ ولی بكش (دل) از او زآنكه دل به جانان داد
كلمه علم غلام علی 1321 میباشد و دل كه 34 است باید از آن كسر شود مطابق 1287 میشود. چند ماده تاریخ دیگر نیز در اطراف نوشته شده است و امیر عبدالرحمن خان نیز تعمیراتی در آن نمود و با خود نذر كرده بود كه اگر سلطنت به او برسد نشان سلطنتی و رسمی خود را شكل مسجد و روضه متبركه انتخاب كند و بعداً نیز كه به زیارت رفت زیارتنامه مفصلی خواند و دستور داد همان را روی دو تخته مس كندند و جلو درب ورودی نصب نمودند كه اكنون نیز در آنجا موجود است. اعلیحضرت محمد ظاهرشاه پادشاه فعلی افغانستان نیز در سال 1319 تعمیرات و تزییناتی در ایوان ورودی و سایر قسمتها انجام دادند و به طور كلی همه سلاطین و امرای افغان تاكنون و همه مردم افغان نسبت بدان مكان ابراز علاقه كاملی میكنند. چنانكه جد امجد مرحوم حاج ملا علی پس از مسافرت سیاحت هفت ساله خود كه مدتی هم در آنجا به سر برده بودند نقل نموده بودند كه زنهای تركمن از اطراف اطفال مریض خود را بر پشت گرفته و برای زیارت و طواف میآمدند و میگفتند: ((سخی شاه مردان اوقلیم شفا وردی)) یعنی ای سخی شاه مردان! فرزند مرا شفا ده! و اتفاقاً شفا هم داده میشد!
نظری در این باب و اختلاف در مدفن مولا علی علیه السلام
ولی این قول خیلی بعید به نظر میرسد زیرا امام امر به نبش هیچ قبری مخصوصاً قبر جد بزرگوارش علی (ع) نمیفرماید و به اضافه قبر حضرت در آن زمان به كلی مخفی و جز امام و نزدیكان و خواص خاندان عصمت كسی از آن اطلاع كاملی نداشت و ظهور قبر بنابه قولی در زمان حضرت صادق (ع) شد كه منصور دوانیقی خدمت حضرت عرض كرد كه ابومسلم مروزی میخواست از شما درباره مدفن علی (ع) سؤال كند و حضرت در جواب منصور محل آن را اظهار فرمود.
و به قولی در زمان حضرت كاظم ظاهر شد كه هارون روزی به شكار رفت و چند آهو را تعاقب نمود و آنها در غری كه نجف كنونی است به تپهای پناه بردند و بازها و سگهای شكاری هم نزدیك انها نرفتند. هارون سبب را پرسید. بعضی گفتند از پدران ما رسیده كه جسد علی (ع) در این حدود مدفون است. هارون از حضرت كاظم (ع) سؤال نمود. تصدویق فرمود و حتی بعضی مینویسند كه چون هارون از آنها شنید امر كرد كه روی تپه را حفر كردند و جسد حضرت را زخم خورده دید و قدم مباركش را بوسید و در احترام آنجا كوشید و ساختمانی نمود و مرتب به زیارت میرفت و از قول اول هم معلوم میشود كه ظهور قبر در زمان منصور بوده نه قبل از بنی عباس و در آن موقع بنی امیه منقرض شده بودند و خطر نبش قبر در بین نبود. و به اضافه انتخاب بلخ كه به مدینه منوره بسیار دور است با قصد اینكه مجدد جسد را به مدینه برگردانند بعید به نظر میرسد. اقوال دیگری هم در این باب ذكر شده چنانكه جد امجد در سلطنة الحسین مینویسند كه بعضی گمان كردند كه در دارالاماره كوفه دفن شده و بعضی از عامه گفتند كه جنازه را در تابوتی با شتر به طرف مدینه حمل كردند كه در انجا دفن كنند ولی شبی شتر در راه گم شد و كسی بر او دست نیافت و رافضیان گفتند كه در پس ابرها پنهان شد و بعضی ذكر كردند كه حضرت را در صندوقی نهاده و بر شتر سوار كردند و شتر را رها نمودند و او به بلاد طی رفت. مردم كه آن را دیدند گمان مالی به صندوق بردند وآن را دفن نمودند كه اگر صاحبش پیدا شود به او مسترد دارند و شتر را نحر كردند و خوردند واین قول را بنی امیه معتقد بوده و آن را شهرت دادند كه ولید در این باب گفته
فان یك قد ضل البعیر بحمله فما كان مهدیا ولا كان هادیا
و نیز در سلطنة الحسین ذكر كنند كه در تازگی مزاری برای آن حضرت در چهارجوی بخارا بعض عامه میساختند و بیست سال است كه پیدا شده و چند سال قبل مشغول عمارت صحن بودند و در هند نیز مزار آن حضرت هست و بعضی هم مزار بابانانك را از آن حضرت دانند. و در كتاب تاریخ مزار شریف در ذكر تصمیم امیر قماج برای پیدا كردن قبر در خواجه خیران مینویسد كه امام عبدالله از فقهای مسلم بلخ در این مسئله مخالفت كرده وگفته بود كه: ((آوردن جسد حضرت شاه مردان با این همه راه دور، از امكان بعید بوده و چنانكه مشهور است قبر حضرت شاه در كوفه یا در آمل یا در كرخ بغداد یا در نجف یا در عدن خواهد بود.)).
و در پاورقی آن مینویسد:((غیر از این مقامات در بعضی مواضع دیگر هم به نام حضرت شاه آثار و عمارات موجود است و مسلمین از اعتقاد راسخی كه به جناب شاه ولایت دارند آن مقامات را به اسم قدمگاه شاه مردان یا زیارت سخی و غیره احترام میكنند. از آن جمله یك موضع در شمال مغرب شهر حالیه كابل نیز موجود و موسوم به زیارت شاه مردان است)) و بعداً مینویسد: ولی این مقامات در حقیقت مربوط به شاه مردان نیست بلكه خرقه حضرت رسول (ص) را هنگام عبور از كابل در سال 1182 توسط شاه بابا در آنجا گذاشته بودند و بعداً شرح آن را در آنجا ذكر میكند.
ولی عقیده شیعه متفقاً و محققین علمای اهل سنت بر این است كه جسد مطهر حضرت در نجف اشرف مدفون و به هیچ وجه هم نقل نشده و اكنون هم محترم و مطاف دوستان آن شاه مردان و پیشوای انس و جان میباشد و كعبه آمال عاشقان صاحب ولایت همان خاك پاك است. البته هر محلی كه به نام آن بزرگواران باشد محترم و مقدس است چون انتساب به آن نامهای پاك دارد.
بر زمینی كه نشان كف پای توبود سالها سجده صاحب نظران خواهد بود
و روضه متبركه مزار شریف نیز هرچند به عقیده ما صحت ندارد و جسد حضرت بدانجا نقل نشده ولی از نظر آنكه به نام آن حضرت میباشد و مورد توجه و احترام نفوس بسیاری از مردم و وسیله توسل آنها به آن حضرت است محترم است چون توجه و احترام در واقع برای شخصی است كه مكان بدو انتساب دارد و احترام مكان بالتبع است. از این رو ما هم به زیارت آنجا علاقه كامل داشتیم و با نهایت اشتیاق به زیارت رفته و به نام صاحب ولایت در آنجا زیارت كردیم. بارگاه آنجا از كاشی ساخته شده و در وسط صحن وسیعی قرار دارد كه چهار درب بزرگ دارد كه همه آنها از كاشی است و صحن هم دارای چهار درب است در چهار طرف و مقابل یكدیگر كه هركدام رو به خیابانی باز میشود. داخل روضه متبركه نیز با ایوان آن نقاشی خوبی دارد كه به امر محمد ظاهرشاه انجام شده ودر جلوی درب ورودی رواق وسیع مسقفی است كه برای مسجد بناشده و اقامت جماعت در آن محل میشود. ضریح هم خیلی بزرگ و طویل است و همه مردم با نهایت خضوع و خشوع برای زیارت بدانجا میآیند و در قسمت قبله ضریح قرآنهای زیادی برای قاریان گذاشته شده است و معمول روضه متبركه این است كه اول مغرب پس از ادای نماز مغرب درها را میبندند و صبح باز میكنند و تمام شب بسته است. در یك قسمت صحن هم مشغول به ساختن مسجد بزرگی بودند كه گنجایش جمعیت زیادی را داشت منبع: سايت شيعه شناسي.